27.7.08

to agar nabashi...

بهش می گم : دیگه باهام حرف نزن ؛ نمی تونم ببخشمت ؛ اصلاً هم عصبانی نیستم که اینارو می گم
میگه : عشق ...؟
نمی گذارم ادامه بده وبا لحن بدی می گم :تو رو خدا پای عشق رو وسط نکش
سرش رو می اندازه پایین و سکوت می کنه و من ادامه می دم : اصلاً ازت انتظار نداشتم ...؟
بعد می رم تا آخرمهمونی با همه می رقصم و اون می ره یه گوشه می شینه و تا آخر شب 100 تا سیگار می کشه
به این آهنگ که میرسه می آد پیشم و بلند بلند شروع می کنه خوندن و رقصیدن

نمی تونم لبخندم و پنهان کنم
...